۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۷

چون سر راه تو گیرم دادخواه از دست تو
گویی این نالش ز دست کیست آه از دست تو

از فشار پنجهٔ جورت چه مالشها نیافت
ار دلم رحمی که خون شد بی گناه از دست تو

نور رخسار تو شب را کرده روشن تر ز روز
اوفتاد از بام گردون طشت ماه از دست تو

بسکه رنگین است چون گل از حنا سر پنجه ات
رشتهٔ یاقوت بر گردد نگاه از دست تو

شد قران پنجهٔ خورشید با ماه تمام
از حیا تا کرده رخسارت پناه از دست تو

تا جهان باقیست باشد دست بر بالای دست
در نظرها پر خنک گردیده ماه از دست تو

نیست در اندیشه ات جویا جز امید کرم
گرچه کاری برنیاید جز گناه از دست تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.