هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زیبایی‌های طبیعت و معشوق سخن می‌گوید. شاعر با توصیف گلستان، بهشت، و عناصر طبیعت مانند گل‌ها و پرندگان، احساسات عاشقانه و حیرت خود را بیان می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به آزادگی و اسارت در عشق دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اسارت در عشق و آزادگی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۱۰۴۰

سر کویی بود عشرتگه ما یا گلستانی
بهشت ماست در هر جا که باشد روی خندانی

تو چون مست خرام آیی به گلشن، عندلیبان را
ز هر پر چون دم طاووس روید چشم حیرانی

مرا سروی ربود از خود که در عشقش اسیران را
ز پیراهن چو قمری نیست بر جا جز گریبانی

شب مهتاب با هر گل زمین لطف چمن باشد
از این یک برگ نسرین می شود عالم گلستانی

چه باک از کشتن من دست و تیغی گر کنی رنگین
ز بس آزاده ام، گردم نگیرد طرف دامانی

گرفتاریست جویا باعث جمعیت خاطر
دلم جمع است در بند سر زلف پریشانی
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.