۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۶

دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی
کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی

بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون
که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن
سیاهی ریزد از داغی چو بر دامان پرخونی

دم بشکفت گل گل در چمن چون غنچه ای واشد
ز هر لبخند ریزد می به جامم لعل میگونی

به علم ساحری شد تا دلم شاگرد چشم او
به پیچ و تاب دارد مار زلفش راز افسونی

نماید جوهرم افشردهٔ ادراک یعنی می
اگر جویا به پای خم رسم باشم فلاطونی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.