۱۵۲ بار خوانده شده

در منقبت امام علی (ع)‏

گشتم زلطف حضرت بی چون ذولامنن
مداح برج مهر امامت ابوالحسن

بر لوح دل چو جوهر آئینه خشک باد
باشد به غیر منقبت او اگر سخن

شاها شکست قهر تو بال و پر پری
آدم شد از مهابت شمشیرت اهرمن

آن را که بسته است لب مدح سنجیش
مانند شمع باد زبان دشمن بدن

هر کس نگفت مدح تو جز لخت دل مباد
چون غنچه های لاله زبانیش در دهن

خورشید از تنورهٔ قهرت شراره ایا
ماه از بهشت خلق تو یک رگ یاسمن

هر غنچهٔ گلی دل آگاه گشته است
تا شد نسیم لطف تو زینت ده چمن

هر کس با ولای تو رخت از زمانه بست
زیبد به رنگ غنچه اش از برگ گل کفن

پرسند چون ز ملت من منکر و نکیر
گردد به این دو مصرع رنگین زبان من
کان سخا و بحر عطا مرتضی علی است
آئینه خدای نما مرتضی علی است

طاعت به جز محبت او کی شود قبول؟
فرع ولای شاه بود صحت اصول

سالم بود دعاش ز آسیب دست رد
آن را که داده حب علی خلعت قبول

دایم به رنگ غنچهٔ شاخ شکسته باد
گلشن برای دشمن او محبس خمول

نبود سزا به جز تو برادر رسول را
بانوی خانهٔ تو نزیبد به جز بتول

خواهد که تلخکامی مردن چشاندش
جان در تن عدوی توزان می کند حلول

باشد ز نور مهر تو گر عکس مدعا
صورت پذیر گردد آئینهٔ حصول

زانرو فرو به لجهٔ ادبار شد که نیست
در طالع ستارهٔ خصمت به جز افول

حب علی مدار زهر ناکس طمع
حب علی مجوی زهر سفلهٔ فضول

ذاتی که هست وصف سراینده اش خدا
ذاتی که هست مدح سگانده اش رسول
کان سخا و بحر عطا مرتضی علی است
آئینه خدای نما مرتضی علی است

دل را زفیض منقبتت وارهان زغم
یا مرتضی علی ولی صاحب کرم

در نامهٔ عمل به غلام و مخالفت
جرم و ثواب گشته کم و بیش و بیش و کم

برهم زند ز جوش طپش بال اهتزاز
در سینه دل به شوق تو چون طائر حرم

خوشتر بود ز آمدن و باز رفتنش
خصم تو چون براه عدم می نهد قدم

در لرزه افکند چو زمان را مهابتش
صد گام از حدوث عقب تر فتد قدم

با آفتاب همت او کم ز ذره است
یکجا شوند جمع اگر سایر همم

تا حشر زنده ایم به مهرش ازین رهست
در پیش ما وجود ندارد اگر عدم

حق شاهد من است که غیر از دروغ نیست
نبود اگر به خاک کف پای او قسم

در روز محشر آنکه شفیع خلائق است
بر حوض کوثر آنکه بود شافع امم
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آئینه خدای نما مرتضی علیست

گم کرده را تیه ضلال از هدایت است
هر دل که بی محبت شاه ولایت است

شاها تویی که از پی تنسیق عالمت
سر رشتهٔ نظام به دست کفایت است

هر دشمنی که تهمت جرأت به خویش بست
بی جان بر سنان تو چون شیر رایت است

افسوس بر کسی است که از کور باطنیش
روز جزا ز غیر تو چشم حمایت است

در هند گشته ناطقه ام مدح سنج تو
اینجاست کز صریح نکوتر کنایت است

حکم تو بسته است لب حق سرائیم
ورنه مرا به زیر زبان صد حکایت است

محروم تاز شربت کوثر نمی شویم
این چشمه بی مبالغه عین عنایت است

هر چند جرم من به نهایت رسیده است
یا مرتضی علی کرمت بی نهایت است

از راه رفتگان شبستان کفر را
بعد از رسول آنکه چراغ هدایت است
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آئینه خدای نما مرتضی علیست

بر روی آفتاب که شد زیب روزگار
باشد ز خاک درگه او رنگ اعتبار

دایم ز بیم حدت شمشیر قهر او
پنهان شده است در دل سنگ آتش از شرار

نازم علو مرتبه اش را که آفتاب
زیبد پیادهٔ جلوش چون شود سوار

زان خلق شد که گرد تو گردد شبانه روز
ذات تو گشته دایرهٔ چرخ را مدار

یا مرتضی علی چه شود مسکن مرا
در مشهد امام رضا گر دهی قرار

هر شام در برابر قصر جلال او
خورشید جبهه سا شده بر خاک انکسار

سایم به گرد روضهٔ او جبههٔ امید
مالم به خاک درگه او روی افتخار

گردند مقریان چو به سررشتهٔ نفس
گلدسته بند ذکر الهی ز هر کنار

من هم چو عندلیب خوش الحان به صد نشاط
بند از زبان گرفته بگویم هزار بار
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آئینهٔ خدای ما مرتضی علیست

دانی که کیست بحر کرم معدن سخا
دانی که کیست صف شکن عرصهٔ وغا

دانی که کیست آنکه به راه نجات خلق
کشتی اهل بیت نبی راست ناخدا

دانی که کیست کز پی جاروب درگهش
شهپر شده به حضرت رو الامین عطا

دانی ز کیست تخت ولایت قوی اساس
دانی که کیست زیب ده تاج انما

دانی به کارخانهٔ قدرت بریده اند
بر قامت که خلعت زیبای هل اتی

دانی به جور غیر صبوری که پیشه کرد
دانی که کیست راهنمای ره رضا

دانی زخاک راهگذاری که می دهد
هر روز صبح آینهٔ مهر را جلا

دانی که درد مهر که باشد علاج دل
دانی که نام کیست همه درد را دوا

خواهی صریح تر به تو گویم که خلق را
بعد از محمد عربی کیست پیشوا
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آئینهٔ خدای نما مرتضی علیست

پیچد به خویش شعله صفت در دهان مرا
آندم که یا علی نبود بر زبان مرا

یک ذکر یا علی ولی در تمام عمر
نام خدا کفاف بود حرز جان مرا

تا رفته ام به حصن حصین محبتت
سرتاسر جهان شده دارالامان مرا

مپسند ازین زیاده ز بیداد حادثات
دل در فشار پنجهٔ غم خون چکان مرا

شیر زمانه و سگ شاه ولایتم
بنما ز من عزیزتری در جهان مرا

چون از سگان شیر خدایم روا بود
گر مقتدای خود شمرند انس و جان مرا

یا مرتضی علی نه همین در دم حیات
مهر تو در تن است بجای روان مرا

در تنگنای گور هم از شوق دیدنت
چشمی بود چو شمع به هر استخوان مرا

آهنگ سیر ملک عدم را کنم چو ساز
جویا همین ترانه بود بر زبان مرا
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آئینه خدای نما مرتضی علیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:در منقبت امام رضا (ع)‏
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.