هوش مصنوعی:
متن داستان سگی را روایت میکند که پای یک صحرانشین را گزید و زهرش از دندان چکید. صحرانشین از درد بیخواب شد و دختر کوچکش از او پرسید که چرا دندان نداشت تا از خود دفاع کند. صحرانشین در پاسخ گفت که حتی با وجود قدرت و سلطنت، باز هم از دست دادن دندان و کامش برایش دردناک است و هرگز حاضر نیست دندانش را به پای سگ بزند. او تأکید کرد که با ناکسان میتوان درگیر شد، اما سگ بودن از انسان دور است.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و تمثیلی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک ممکن است برای کودکان کمسنوسال دشوار باشد.
حکایت در معنی عزت نفس مردان
سگی پای صحرا نشینی گزید
به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
به خیل اندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراگنده روز
بخندید کای مامک دلفروز
مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بدرگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی
به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
به خیل اندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراگنده روز
بخندید کای مامک دلفروز
مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بدرگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۷
۱۱۵۴
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت در معنی تواضع نیکمردان
گوهر بعدی:حکایت خواجه نیکوکار و بنده نافرمان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.