هوش مصنوعی: شاعر از روزگار تاریک و ستم‌های زندگی شکایت می‌کند و از غم و اندوه فراوان می‌نالد. او از عشق نافرجام، انتظار مرگ و دیوانگی ناشی از جفای معشوق سخن می‌گوید و صبر و شکیبایی را بی‌فایده می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی مانند غم، عشق ناکام و مرگ است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها سنگین باشد. همچنین، برخی از مفاهیم نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۴۲۱

از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟
روزم سیاه شد ستم روزگار چند؟

ای آفتاب، شام غم صبح عیش کن
دود چراغ و محنت شبهای تار چند؟

از خون دل کنار و برم لاله زار شد
خود در میان آتش و گل در کنار چند؟

وصلت بکام غیر و من از غیرتم هلاک
چون دست من بگل نرسد زخم خار چند؟

عمری بود که منتظر جان سپردنم
مردم ز انتظار اجل، انتظار چند؟

شد اهلی از جفای تو دیوانه عاقبت
عقل و شکیب تاکی و صبر و قرار چند؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.