هوش مصنوعی: شخصی در شب قصد سفر دارد و صبح زود به کاروان می‌پیوندد. در راه با باد و گردبادی شدید مواجه می‌شود که دید مردم را تیره می‌کند. در مسیر، دختری را می‌بیند که گرد و غبار را از چهره پدرش پاک می‌کند. پدر به دخترش می‌گوید که گرد و غبار زیاد مهم نیست، زیرا باد صبا آن را پاک خواهد کرد. سپس پدر به دخترش هشدار می‌دهد که زندگی کوتاه است و مرگ ناگهانی می‌تواند هر لحظه فرا برسد.
رده سنی: 15+ متن حاوی مفاهیم فلسفی و عمیق درباره زندگی و مرگ است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر دشوار باشد.

حکایت

شبی خفته بودم به عزم سفر
پی کاروانی گرفتم سحر

که آمد یکی سهمگین باد و گرد
که بر چشم مردم جهان تیره کرد

به ره در یکی دختر خانه بود
به معجر غبار از پدر می‌زدود

پدر گفتش ای نازنین چهر من
که داری دل آشفتهٔ مهر من

نه چندان نشیند در این دیده خاک
که بازش به معجر توان کرد پاک

بر این خاک چندان صبا بگذرد
که هر ذره از ما به جایی برد

تو را نفس رعنا چو سرکش ستور
دوان می‌برد تا سر شیب گور

اجل ناگهت بگسلاند رکیب
عنان باز نتوان گرفت از نشیب
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت عداوت در میان دو شخص
گوهر بعدی:موعظه و تنبیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.