هوش مصنوعی:
این متن به زیباییهای عشق و مستی ناشی از آن میپردازد. شاعر از دیدار معشوق، وارستگی، سوزش دل، و وصال سخن میگوید و عشق را به عنوان شراب زندگی و منبع سعادت توصیف میکند. همچنین، از تشبیهات زیبایی مانند پروانه و شمع، برق حسن یار، و طوفان غم استفاده شده است تا حالات عاشقانه و عرفانی را به تصویر بکشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از تشبیهات و مفاهیم به بلوغ فکری و تجربه عاطفی نیاز دارند.
بخش ۱۳ - عاشق شدن پروانه
خوشا مستی، دیداری که یکدم
فراغت بخشد از کار دو عالم
خوش آن وارستگی کز عشق یابی
که چون مجنون رخ از عالم بتابی
خوش آن دم کز وصالت دل کباب است
دلت می سوزد و چشمت پر آب است
شراب زندگی در جام عشق است
حیات جاودان ایام عشق است
زهی فیضی که عشق پاک دارد
که هم زهرست و هم تاریاک دارد
ز سیما میدهد عاشق شهادت
که با عشق است اکسیر سعادت
چه نورت بخشد آن آیینه گل
که با شمع رخی نبود مقابل
چو از سوز درون پروانه زار
مقابل شد بخورشید رخ یار
بجان انداخت برق حسن یارش
ز الماس بلا صد خار خارش
عنان لنگر از دستش برون شد
به طوفان غمش کشتی نگون شد
چو شمعش شد بصد پاره دل جمع
بصد دل گشت عاشق بر رخ شمع
شدش پروانه مسکین دل از جای
چو شمع آتش فتادش در سراپای
تنش افتاد ازو در سوز و تابی
دلش کردند از آن آتش کبابی
ز بس سوزی که عشقش در دل انگیخت
همیزد بال و باد دل همی بیخت
بگرد شمع میگردید حیران
بشکل صورت فانوس بیجان
چنان آشفته آن نازنین بود
که نی در آسمان نی در زمین بود
ز شوق او دل از جان برگرفتی
بگرد او سماعی در گرفتی
نمی دانم چه می آمد به سمعش
که بود آن وجد و حالت گرد شمعش
فراغت بخشد از کار دو عالم
خوش آن وارستگی کز عشق یابی
که چون مجنون رخ از عالم بتابی
خوش آن دم کز وصالت دل کباب است
دلت می سوزد و چشمت پر آب است
شراب زندگی در جام عشق است
حیات جاودان ایام عشق است
زهی فیضی که عشق پاک دارد
که هم زهرست و هم تاریاک دارد
ز سیما میدهد عاشق شهادت
که با عشق است اکسیر سعادت
چه نورت بخشد آن آیینه گل
که با شمع رخی نبود مقابل
چو از سوز درون پروانه زار
مقابل شد بخورشید رخ یار
بجان انداخت برق حسن یارش
ز الماس بلا صد خار خارش
عنان لنگر از دستش برون شد
به طوفان غمش کشتی نگون شد
چو شمعش شد بصد پاره دل جمع
بصد دل گشت عاشق بر رخ شمع
شدش پروانه مسکین دل از جای
چو شمع آتش فتادش در سراپای
تنش افتاد ازو در سوز و تابی
دلش کردند از آن آتش کبابی
ز بس سوزی که عشقش در دل انگیخت
همیزد بال و باد دل همی بیخت
بگرد شمع میگردید حیران
بشکل صورت فانوس بیجان
چنان آشفته آن نازنین بود
که نی در آسمان نی در زمین بود
ز شوق او دل از جان برگرفتی
بگرد او سماعی در گرفتی
نمی دانم چه می آمد به سمعش
که بود آن وجد و حالت گرد شمعش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۲ - دیدن پروانه شمع را و عاشق شدن بر او
گوهر بعدی:بخش ۱۴ - صفت دو خادم شمع و پیام شمع بسوی پروانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.