۲۱۷ بار خوانده شده

بخش ۳۹ - بیرون آمدن شمع از پرده فانوس و روان شدن نور بجستجوی پروانه

اگر عاشق گهی بهر صبوری
بود در پرده عصمت ضروری

عجب نبود چو گردد شوق افزون
که آید بی سبب از پرده بیرون

گشاد پرده چونشمع آرزو کرد
بهمت گل برون از غنچه آورد

درآمد خادم و دامان فانوس
به خدمت در میان زد از زمین بوس

جمال شمع چون برقع برانداخت
جهان روشن به نور خویشتن ساخت

از آزادی چو گل خندان برآمد
تو گفتی یوسف از زندان برآمد

چو مهر از صبح عارض چهره بگشود
به نور خویش راه شام پیمود

روان شد نور همچون برق تابان
پی پروانه جستن در بیابان

نبود از جستجو یکدم فراغش
همی جستی در آن شب باچراغش

در آن ظلمت همی شد با دل جمع
که پشتش گرم بود از جانب شمع

به هر منزل که از روزن همیرفت
به چشم دیو و دد روشن همیرفت

چنان جستش که گشت از جستجوست
ولیکن یافت آخر آنچه می جست

مدار ایطالب از جویندگی دست
که در جویندگی یا بندگی هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۸ - رسول فرستادن شمع نور را بسوی پروانه
گوهر بعدی:بخش ۴۰ - یافتن نور پروانه را بحالت زار و حال شمع را در عشق با او گفتن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.