هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از محتشم کاشانی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، به موضوعاتی مانند عشق، وحدت، رهایی از دوگانگی‌ها، و غم‌های پنهان و آشکار می‌پردازد. شاعر از نگاه معشوق به عنوان آیینه‌ای برای صیقل دادن روح یاد می‌کند و از وحدت وجود و از خود گذشتگی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم فلسفی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۰

محو کن نقش دویی از ورق سینه ما
ای نگاهت الف صیقل آیینه ما

وقف تاراج غم تست چه پیدا چه نهان
همچو رنگ از رخ ما، رفت دل از سینه ما

چه تماشاست ز خود رفته خویشت بودن
صورت ما شده کس تو در آیینه ما

عرصه بر الفت اغیار چه تنگ آمده است
خوش فرو رفته به طبع تو خوشا کینه ما

محتشم زاده اطراف بساط عدمیم
گوهر از بیضه عنقاست به گنجینه ما

نیست مستان ترا تفرقه بدر و هلال
باده مهتاب بود در شب آدینه ما

غالب امشب همه از دیده چکیدن دارد
خون دل بود مگر باده دوشینه ما
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.