هوش مصنوعی: شاعر در این متن از معشوق خود می‌خواهد که به او بپیوندد و از بهانه‌جویی و ستیزه‌گری دست بردارد. او از رنج‌های عشق و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند، اما همچنان امیدوار است که معشوق بازگردد. شاعر از لذت‌های وصل و وداع سخن می‌گوید و معشوق را به سادگی و ناپختگی متهم می‌کند. در نهایت، او از معشوق می‌خواهد که به زندگی پر از عشق و مستی بپیوندد و از عافیت‌طلبی دوری کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد. همچنین، برخی از اشارات به مستی و رندان ممکن است نیاز به درک بالاتری از زندگی و عشق داشته باشد.

شمارهٔ ۴۴

ز من گرت نبود باور انتظار، بیا
بهانه جوی مباش و ستیزه کار، بیا

به یک دو شیوه ستم دل نمی شود خرسند
به مرگ من که به سامان روزگار بیا

بهانه جوست در الزام مدعی شوقت
یکی به رغم دل ناامیدوار بیا

هلاک شیوه تمکین مخواه مستان را
عنان گسسته تر از باد نوبهار بیا

ز ما گسستی و با دیگران گرو بستی
بیا، که عهد وفا نیست استوار، بیا

وداع و وصل جداگانه لذتی دارد
هزار بار برو، صد هزار بار بیا

تو طفل ساده دل و همنشین بدآموزست
جنازه گر نتوان دید بر مزار بیا

فریب خورده نازم چه ها نمی خواهم؟
یکی به پرسش جان امیدوار بیا

ز خوی تست نهاد شکیب نازکتر
بیا که دست و دلم می رود ز کار، بیا

رواج صومعه هستی ست زینهار مرو
متاع میکده مستی ست هوشیار، بیا

حصار عافیتی گر هوس کنی غالب
چو ما به حلقه رندان خاکسار بیا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.