۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵ - قصیده در شکایت از روزگار و یاد احباب

فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار

چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار

جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
از آن بهر زه شکایت نمی کنند احرار

دلا چو صورت حال زمانه می بینی
سزد اگر بدر آئی ز پرده پندار

طمع مدار که با تو وفا کند دوران
که با کسی بفسون مهربان نگردد مار

کجا شدند بزرگان دین که می کردند
ز نوک خامه گهر بر سر زمانه نثار

کجا شدند حکیمان کاردان کریم
که بر لباس بقاشان نه پود ماند و نه تار

چرا ز پای در آمد درخت باغ هنر
بموسمی که ز سر تازه می شود اشجار

بساز کار قیامت بقوت ایمان
بشوی روی طبیعت بآب استغفار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴ - وله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶ - در توصیف بهار و مدح سید ابونصر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.