هوش مصنوعی:
شاهی به نام اسطلیناس در شهری به نام قسطنات، دیری را در کنار رود فرات با گنج و گوهرهای فراوان بنا کرد که شمارش آنها ممکن نبود. او همچنین ستونی بلند با گوری برای خود ساخت و طلسمی از طلا بر بالای گور قرار داد. این طلسم به شکل دستی بود که یکی عنان داشت و دیگری به سوی شهر دراز شده بود. مردم این شاه را میستودند و کسی جز او را نمیشناختند.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم تاریخی و نمادین است که برای درک بهتر آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن دارد. همچنین، استفاده از واژگان و ساختارهای پیچیده ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم باشد.
بخش ۲۱ - گفتار در شاهی اسطلیناس
یکی شاه بود اسطلیناس نام
زگنج و زدانش رسیده به کام
به شهری که خوانی همی قسطنات
یکی دیر پا کرده پیش فرات
از آن زرّ و گوهر که او برد کار
بدان دیر، تا کس نداند شمار
ستونی دگر شاه فرمانروا
برآورد سیصد گز اندر هوا
سرش چارسو همچو خوان از رخام
در او ساخته گور آن نیکنام
نهاده در او اسطلیناس شاه
بدان تا هوا دارد او را نگاه
طلسمی بکرده ز بالای گور
ز زرّ گرامی ستام و ستور
یکی دست او را عنان است بهر
دگر دست برداشته سوی شهر
بدان سام که مردم بخواند همی
کس او را جز از شه نداند همی
هر آن کس که دیده ست و داند درست
که گوینده زین بس درستی نجست
زگنج و زدانش رسیده به کام
به شهری که خوانی همی قسطنات
یکی دیر پا کرده پیش فرات
از آن زرّ و گوهر که او برد کار
بدان دیر، تا کس نداند شمار
ستونی دگر شاه فرمانروا
برآورد سیصد گز اندر هوا
سرش چارسو همچو خوان از رخام
در او ساخته گور آن نیکنام
نهاده در او اسطلیناس شاه
بدان تا هوا دارد او را نگاه
طلسمی بکرده ز بالای گور
ز زرّ گرامی ستام و ستور
یکی دست او را عنان است بهر
دگر دست برداشته سوی شهر
بدان سام که مردم بخواند همی
کس او را جز از شه نداند همی
هر آن کس که دیده ست و داند درست
که گوینده زین بس درستی نجست
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۰ - داستان پلاطُس
گوهر بعدی:بخش ۲۲ - داستان اسکندر در خاور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.