هوش مصنوعی:
در این متن، شرح حال مردمانی است که در بیشهای زندگی میکنند و تحت فشار و سختی به سر میبرند. شاه چین به دلیل کینهای که از مهراج دارد، به جنگ او میرود و در نهایت مهراج شکست میخورد و پسرش کشته میشود. پس از این واقعه، مهراج بیمار و ضعیف میشود و مورد تحقیر دیگران قرار میگیرد. سپس میفهمد که دخترش با جمشید ازدواج کرده و دو فرزند دارد که همگی در ایوان شاه پنهان شدهاند و از ترس ضحاک در اضطراب به سر میبرند. مهراج با شنیدن این خبر، به گوینده پاداش میدهد و سپس نامهای به ضحاک مینویسد که در آن دروغهایی را میگوید تا بتواند از این وضعیت نجات یابد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم پیچیدهای مانند جنگ، کینه، دروغ و استراتژیهای سیاسی است که برای درک کامل آن، خواننده باید از بلوغ فکری و تجربه کافی برخوردار باشد. همچنین، برخی موضوعات مانند مرگ و اضطراب ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
بخش ۲۸ - جنگ ماهنگ و مهراج، و آگاهی مهراج از کار جمشیدیان
در آن بیشه آن مردمان روز و شب
گریزان، خلیده دل و خشک لب
ببودند یکچند، تا شاه چین
سوی رزم مهراج شد پر ز کین
به مهراجیان اندر آمد شکست
از آن نامداران سواری نرست
پسرش اندر آن رزمگه کشته شد
سر تخت مهراج برگشته شد
از آن درد یکچند بیمار گشت
به چشم همه سرکشان خوار گشت
سگالش همی کرد تا چون کند
که خنجر ز ماهنگ پر خون کند
ز کارآگهانش کسی بازگفت
که دخترش جمشید را بود جفت
دو فرزند دارد از او همچو ماه
نهان گشته هر سه در ایوان شاه
نه بینند هر سه به روز آفتاب
نه از بیم ضحاک یابند خواب
چو مهراج بشنید برجست زود
به گوینده بر مهربانی فزود
بدادش بسی جامه و سیم و زر
چه اسب و ستام و کلاه و کمر
بدو گفت کاکنون رسیدم به کام
خورش خواست و رامشگر و رود و جام
به ضحّاک جادو یکی نامه کرد
فروغ دروغ از سر خامه کرد
اگرچه نکوهیده باشد دروغ
رهاننده باشد چو گیرد فزوغ
دروغ از بنه هیچ نتوان شنود
خنک هر که کم گفت اگر کم شنود
گریزان، خلیده دل و خشک لب
ببودند یکچند، تا شاه چین
سوی رزم مهراج شد پر ز کین
به مهراجیان اندر آمد شکست
از آن نامداران سواری نرست
پسرش اندر آن رزمگه کشته شد
سر تخت مهراج برگشته شد
از آن درد یکچند بیمار گشت
به چشم همه سرکشان خوار گشت
سگالش همی کرد تا چون کند
که خنجر ز ماهنگ پر خون کند
ز کارآگهانش کسی بازگفت
که دخترش جمشید را بود جفت
دو فرزند دارد از او همچو ماه
نهان گشته هر سه در ایوان شاه
نه بینند هر سه به روز آفتاب
نه از بیم ضحاک یابند خواب
چو مهراج بشنید برجست زود
به گوینده بر مهربانی فزود
بدادش بسی جامه و سیم و زر
چه اسب و ستام و کلاه و کمر
بدو گفت کاکنون رسیدم به کام
خورش خواست و رامشگر و رود و جام
به ضحّاک جادو یکی نامه کرد
فروغ دروغ از سر خامه کرد
اگرچه نکوهیده باشد دروغ
رهاننده باشد چو گیرد فزوغ
دروغ از بنه هیچ نتوان شنود
خنک هر که کم گفت اگر کم شنود
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۷ - جنگ جمشید و مهراج
گوهر بعدی:بخش ۲۹ - نامه فرستادن مهراج به دست رسول به نزد ضحاک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.