هوش مصنوعی: ضحّاک، پادشاهی که به خوردن گوشت شکار علاقه‌مند بود، دچار درد شدید در ناحیه کتف‌هایش شد. پزشکان بیماری او را «درد خرچنگ» (سرطان) تشخیص دادند و درمانی برای آن نیافتند. پس از مدتی رنج و فریاد، ضحّاک از درد درگذشت و پزشکان از درمان او عاجز ماندند.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم پیچیده‌ای مانند بیماری صعب‌العلاج و مرگ است که برای کودکان قابل درک نیست. همچنین، زبان شعرگونه و کهن آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

بخش ۱۱۱ - بیماری ضحاک و رُستن دو مار از دوش او

شنیدم که ضحّاک چندان بخورد
که آمد سر هر دو کتفش به درد

همی درد خرچنگ خواندش پزشک
یکی سرد بیماری سرد و خشک

به دانش چونامش به تازی کنی
به تازی اگر سرفرازی کنی

................................
................................

شکیبا نبودی ز گوشت شکار
برآمد سر کتف او چون دومار

چو چندی برآمدش فریاد کرد
از او خون دردانه آغاز کرد

پزشکان هشیار دل را بخواند
همه کس ز درمان او خیره ماند

ز بابل گروهی ز جادوفشان
بشد پیش آن خسرو سرکشان

نیاورد درمان او کس بجای
وز آن درد شاه اندر آمد ز پای

ره خواب بر دیدگانش ببست
نه خورد و نه خفت و نه شادان نشست

پزشکان جادوی دست آزمای
بماندند خیره ز کار خدای
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۰ - رفتن کوش پیل دندان به نزدیک ضحاک
گوهر بعدی:بخش ۱۱۲ - درمان کردن پزشک هندی ضحاک ماردوش را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.