۱۸۸ بار خوانده شده

بخش ۱۱۱ - بیماری ضحاک و رُستن دو مار از دوش او

شنیدم که ضحّاک چندان بخورد
که آمد سر هر دو کتفش به درد

همی درد خرچنگ خواندش پزشک
یکی سرد بیماری سرد و خشک

به دانش چونامش به تازی کنی
به تازی اگر سرفرازی کنی

................................
................................

شکیبا نبودی ز گوشت شکار
برآمد سر کتف او چون دومار

چو چندی برآمدش فریاد کرد
از او خون دردانه آغاز کرد

پزشکان هشیار دل را بخواند
همه کس ز درمان او خیره ماند

ز بابل گروهی ز جادوفشان
بشد پیش آن خسرو سرکشان

نیاورد درمان او کس بجای
وز آن درد شاه اندر آمد ز پای

ره خواب بر دیدگانش ببست
نه خورد و نه خفت و نه شادان نشست

پزشکان جادوی دست آزمای
بماندند خیره ز کار خدای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۰ - رفتن کوش پیل دندان به نزدیک ضحاک
گوهر بعدی:بخش ۱۱۲ - درمان کردن پزشک هندی ضحاک ماردوش را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.