هوش مصنوعی:
پس از رفتن شاه، سپاه و مردم شهر به هم پیوستند. برخی شاد و برخی غمگین بودند. بانگ و فریاد از ایوان کوش برخاست و مردم شهر به شادی پرداختند. سپس، سپاه و مردم گرد هم آمدند تا دربارهٔ چگونگی مقابله با دشمنان بدون شاه تصمیم بگیرند. آنها توافق کردند که از شهر دفاع کنند و تا پای جان بجنگند. سپاه و مردم دروازههای شهر را تقسیم کردند و هر گروه مسئول دفاع از بخشی شد. لشکریان انبوه شدند و درفشهای رنگارنگ برافراشته شد.
رده سنی:
14+
متن دارای مضامین حماسی، جنگ و تصمیمگیریهای جمعی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و شناخت از مفاهیم اجتماعی و تاریخی دارد. همچنین، استفاده از زبان ادبی و کهن ممکن است برای کودکان کمسنوسال دشوار باشد.
بخش ۲۴۴ - آمادگی چینیان برای ادامه ی جنگ
چو بی شاه شد سوی شهر آن سپاه
خروش آمد از کوی و بازارگاه
سپاهی و شهری برآمد بهم
گروهی ز شادی، گروهی ز غم
خروشی برآمد ز ایوان کوش
که زارا، یلا، شاه پولادپوش
بتانش همه پرده برداشتند
غریو از بر چرخ بگذاشتند
ز خوبان همه شهر غلغل گرفت
گل تازه و مشک و سنبل گرفت
سپاهی و شهری شدند انجمن
جوانان و پیران همه رایزن
که ما از پس شاه چین چون کنیم
وگر دیده و دل پُر از خون کنیم
ز ما شهر نتوان ستد هیچ کس
نگهداشت باید شب و روز و بس
که مُردن به شهر از برِ شاه خویش
به از زنده در دستبدخواه خویش
ز بهر زن و بچّه و جان و چیز
بکوشیم چندان که نیروست تیز
برآن بر نهادند مردم دو بهر
که رزم آورند و بدارند شهر
به دروازه ها بخش کردند باز
سپاهی و شهری که بُد رزمساز
به دروازه ها لشکر انبوه شد
ز جوشن سر باره چون کوه شد
سری را سپردند از آن هر دری
درفشی برافراخت هر سروری
همه باره شد سرخ و زرد و بنفش
ز بس گونه گون پرنیانی درفش
خروش آمد از کوی و بازارگاه
سپاهی و شهری برآمد بهم
گروهی ز شادی، گروهی ز غم
خروشی برآمد ز ایوان کوش
که زارا، یلا، شاه پولادپوش
بتانش همه پرده برداشتند
غریو از بر چرخ بگذاشتند
ز خوبان همه شهر غلغل گرفت
گل تازه و مشک و سنبل گرفت
سپاهی و شهری شدند انجمن
جوانان و پیران همه رایزن
که ما از پس شاه چین چون کنیم
وگر دیده و دل پُر از خون کنیم
ز ما شهر نتوان ستد هیچ کس
نگهداشت باید شب و روز و بس
که مُردن به شهر از برِ شاه خویش
به از زنده در دستبدخواه خویش
ز بهر زن و بچّه و جان و چیز
بکوشیم چندان که نیروست تیز
برآن بر نهادند مردم دو بهر
که رزم آورند و بدارند شهر
به دروازه ها بخش کردند باز
سپاهی و شهری که بُد رزمساز
به دروازه ها لشکر انبوه شد
ز جوشن سر باره چون کوه شد
سری را سپردند از آن هر دری
درفشی برافراخت هر سروری
همه باره شد سرخ و زرد و بنفش
ز بس گونه گون پرنیانی درفش
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۴۳ - جنگ تن به تن قارن و کوش و گرفتار شدن کوش
گوهر بعدی:بخش ۲۴۵ - پیام قارن به چینیان و زنهار دادن به آنان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.