۲۰۴ بار خوانده شده

بخش ۲۴۹ - گردیدن قارن به گرد چین و سپردن چین به نستوه

برآمد یکی گِرد چین با سپاه
درآورد گردنکشان را به راه

کسی کاندر آن مرز او مرد بود
دل مردمان زو پر از درد بود

به ایران فرستادش از مرز چین
زن و بچّه و چیز او همچنین

نیازرد مرد کم آزار را
همان شهری و مرد بازار را

ز قارن چنان داد و آرام بود
کجا بهره ی کوش دشنام بود

به نستوه داد آنگهی جای کوش
مکن بد، بدو گفت، بر داد کوش

که فرجام بیدادِ مرد این بود
که در هر دو عالم بنفرین بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴۸ - فرستادن کوش و گنجهای او بنزد فریدون
گوهر بعدی:بخش ۲۵۰ - رسیدن کوش بنزد فریدون و بند کردن او در دماوند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.