هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج شاعر از دوری از معشوق و غربت است. شاعر از ناتوانی در بازگشت به شهر معشوق به دلیل وجود رقیب و از بی‌ترتیبی روزگار شکایت می‌کند. او از ناکامی در درمان درد خود و بی‌تأثیری نصایح پدر می‌گوید و اظهار می‌دارد که حتی در مرگ نیز بوی محبت از او برمی‌خیزد. شاعر همچنین به ناتوانی خود در کنترل سرنوشت و ستم روزگار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق، فراق، غربت، و مرگ است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

تکه ۴

قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب

به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟

به قهر می‌روم و نیست آن مجال که باز
به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب

پدر به صبر نمودن مبالغت می‌کرد
ک ای پسر بس ازین روزگار بی‌ترتیب

جواب دادم ازین ماجرا که ای باب
چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب

مدار توبه توقع ز من که در مسجد
سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب

به مکتب ارچه فرستادیم نکو نامد
گرفته ناخن چکنم به زخم چوب ادیب

هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر
جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب

به اختیارندارد سر سفر سعدی
ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تکه ۳
گوهر بعدی:تکه ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.