۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

در عشق یار بین که چه عیار می رویم
سر زیر پا نهاده چه شطار می رویم

در نقطهٔ مراد بدین دور ما رسیم
زیرا به سر همیشه چو پرگار می رویم

جانی که هست مان فدی یار کرده ایم
ور حکم می کند به سردار می رویم

مرگ ار کسی به جان بفروشد همی خریم
عیاروار ز آنکه بر یار می رویم

ما را چه غم ز دوزخ و باخلدمان چه کار؟
دلداده ایم ما بر دلدار می رویم

بار امانتش به دل و جان کشیده، پس
در بارگاه عزت بی بار می رویم

با ظلمت نفوس و طبایع در آمدیم
در جان هزارگونه ز انوار می رویم

ز آن پس که بوده ایم بسی در حریم جهل
این فضل بین که محرم اسرار می رویم

عمری اگر چه در ظلمات هوا بدیم
آب حیات خورده خضروار می رویم

گرچه چو چرخ کور و کبود آمدیم لیک
با صد هزار دیده فلک سار می رویم

در نقطهٔ مراد بدین دور ما رسیم
زیرا به سر همیشه چو پرگار می رویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.