۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲

باعث آمدن روح به ابدان، عشق است
سبب معرفت حضرت انسان عشق است

آفتاب از نفس صبح محبت شد گرم
مرشد و پیشرو صاف ضمیران عشق است

مصر را یوسف ما کرد به عالم مشهور
سبب گرمی بازار عزیزان عشق است

ناشناسیم و در این خانه به عجز آمده ایم
منعمان راست سلام و به فقیران عشق است

یار بگشود سر زلف شب یلدا را
ای جگرسوختگان شام غریبان عشق است

هر که مرد است بجز عشق ندارد کاری
کسوت و کاسبی و پیشهٔ مردان عشق است

کی گرفتار به زلف و خم کاکل می شد
چه کند کس به میان سلسله جنبان عشق است

چه کنی گر نگذارند سعیدا آن جا
یار بی رحم، تو سودایی و دربان عشق است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.