۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۹

[دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش
در انتظار خویشم عمری است بر در خویش

گاهی به هم برآییم از مسجد و خرابات
ما و شراب و زاهد تسبیح و دفتر خویش

ناخورده باده مست است نادیده بت پرست است
یارب چه چاره سازم با نفس کافر خویش

سلطان و سیر گلشن با ساغر شرابش
ماییم کنج گلخن با دود و اخگر خویش

بگشای چشم و بنگر ای شیخ شهر تا کی
این زهد خشک پیچی در دامن تر خویش؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.