هوش مصنوعی: شاعر در این متن از جدایی از خود و انتظار طولانی برای بازگشت به خویشتن سخن می‌گوید. او از تضاد بین مسجد و خرابات، زهد و مستی، و کشمکش با نفس کافر خود می‌نالد. در نهایت، از شیخ شهر می‌خواهد که از زهد خشک دست بردارد و به واقعیت‌های زندگی توجه کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به موضوعاتی مانند شراب و خرابات ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۳۹۹

[دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش
در انتظار خویشم عمری است بر در خویش

گاهی به هم برآییم از مسجد و خرابات
ما و شراب و زاهد تسبیح و دفتر خویش

ناخورده باده مست است نادیده بت پرست است
یارب چه چاره سازم با نفس کافر خویش

سلطان و سیر گلشن با ساغر شرابش
ماییم کنج گلخن با دود و اخگر خویش

بگشای چشم و بنگر ای شیخ شهر تا کی
این زهد خشک پیچی در دامن تر خویش؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.