۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

بلبل بوقت صبح بدرگاه کبریا
فریاد عشق زد که: منم عاشق خدا

زار و نزار و شیوه تجرید همرهست
در حال من نگر ز سر لطف، ربنا

مجروح و خسته ایم، بما مرهمی فرست
چون مرهمی رسید صفا در پی صفا

آواره بود دل ز غم عشق در جهان
چون روی تو بدید«لقد سرمن رآ»

یاد تو روح ماست جمالت فتوح ماست
ما با تو بوده ایم درین دیر سالها

واقف شوی و غیب نماند بهیچ حال
گر تو علی وقتی از سر«لافتا»

ای مدعی، ز حالت قاسم سخن مپرس
غرقیم در وصال و فناییم در فنا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.