۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

باده می ریزند صافی دم بدم در جام ما
تا چه خواهد شد ز جام یار ما انجام ما؟

ما همه مستیم از آن دولت که بنمودی جمال
همچو دولت ناگهان مست آمدی بر بام ما

چون سر از خاک لحد در حشر بردارم ز خواب
مست و حیران تو باشد جان درد آشام ما

لب بلب ما مست آن احسان جاویدان شدیم
ساقی از جام لبالب می دهد انعام ما

عقل ما در راه او سرگشته و حیران بماند
در حقیقت عشق باشد هادی اسلام ما

ما نشان و نام خود در راه او در باختیم
بعد ازین تا خود که گوید از نشان و نام ما؟

جان قاسم عرق منت گشت از سر تا بپا
کز کرامت آب رحمت ریخت او در جام ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.