۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲

هزار بار نمک ریخت بر جراحت ما
بشیوهای ملاحت، زهی ملاحت ما!

ز دست جور جهان دل خلاص گشت تمام
ز سعیها که غمش کرد در حمایت ما

هزار تیغ جفا از تو بر جگر خوردیم
خلل پذیر نشد ذره ای ارادت ما

بیا، که با تو چو آب حیات شیرینست
هزار تیغ ستم گر شود حوالت ما

اگر سؤال کند: آفت دل و دین کیست؟
بچشم مست تو باشد همه اشارت ما

تویی که شاهد جانی باول و آخر
همین بود نفس آخرین شهادت ما

چو سر حسن تو شد کشف جان قاسم گفت
که: فاش شد بجهان قصه ارادت ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.