هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که به ستایش عشق الهی و تجلی آن در وجود انسان می‌پردازد. شاعر از مجلس دوستان، باده‌نوشی و غزل‌خوانی سخن می‌گوید و آن را نمادی از قیامت و تجلی نور الهی می‌داند. عشق به عنوان سلطان وجود معرفی شده و برتری آن بر زهد و تقوا تأکید شده است. شاعر از حیرت و بهجتی که در عشق تجربه می‌کند سخن می‌گوید و پایان‌بخش شعر، ضرورت تلاش در راه مقصود و پذیرش بلایا به عنوان عطای الهی است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین استفاده از استعاره‌هایی مانند باده‌نوشی و غزل‌خوانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نیاز به توضیح داشته باشد.

شمارهٔ ۶۸

دوست در مجلس جان آمد و محفل آراست
شیوها کرد که هرگز بصفت ناید راست

باده نوشید و غزل خواند و صراحی در دست
هر کجا رفت بدین شیوه قیامت برخاست

گر ترا دیده دل روشن و صافی باشد
پرتو نور تجلی ز جبینش پیداست

باده ام دادی و گفتی که: ز ما شاکر باش
گر همه شکر شوم شکر تو نتوانم خواست

عشق سلطان وجودست و جهان بنده او
علم عشق موبد ز سمک تا به سماست

زهد و تقوی و ورع جمله مقامات نکوست
همه عالیست ولی عشق مقام اعلاست

دید در عشق که آشفته و حیرت زده ام
گفت:کین حیرت و دهشت همه از بهجت ماست

چون خلاص دو جهان از نظر سلطانست
ورد جانم همه «یا سید» و یا «مولاناست »

فرد را باش،مگو نسیه، که فرصت نقدست
فرد و عاشق نشود هر که رهین فرداست

آفرینش بطریقی که نهادند نکوست
نظر هر که خطا دید هم از عین خطاست

قاسمی، در ره مقصود بجان باید رفت
گر بلایی رسد، آن لام بلا عین عطاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.