۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

عشق و مستوری و مستی چو نمی آید راست
این جمالیست که از جمله جهان جان تر است

عشق و مستوری و عفت که شنیدست وکه دید؟
این کمالیست که از ذرات تو در نشو و نماست

بی تو آرام ندارم، چه بود درمانم؟
حسن تو جلوه گری کرد و جهان را آراست

در مقامی که کند دلبر ما جلوه گری
شیوه حسن و ملاحت ز جبینش پیداست

سخنی از سر تسلیم و رضا میگویند
منشین، چونکه قیامت ز قیامت برخاست

ما بدرگاه تو عالم بجوی باخته ایم
این چنین حالت مردانه مستانه کراست؟

سنجق عشق تو در ملکت جانها زده اند
تا بدان حد که هرگز بصفت ناید راست

خانه دهر بدیدی و شنیدی حالش
مرو، ای دوست، که این راه فریبست و خطاست

گر بقاسم ز تو دشنام رسد باکی نیست
این هم از دولت پیشینه دیرینه ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.