۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

مهربان یار وفاپیشه کجا رفت و کجاست؟
که جمالش همگی نور دل و دیده ماست

من بدان یار گرامی برسیدم دیدم
که همه نور تجلی ز جبینش پیداست

یار خوش خوی چو بنشست قیامت بنشست
باز آن یار چو برخاست قیامت برخاست

در وفا کوش و صفا کوش، که جان می داند
کین متاعیست که در ملک تو آن مستوفاست

حالت روی و ریا شیوه سرمستانست
کمترین شیوه این زاهد ما روی و ریاست

صوفیان جمله پی خرقه و تسبیح شدند
غیر آن صوفی ما، کو ز میان مستثناست

قاسمی، جمله جهان مرده غفلت گشتند
غیر آن زنده کن مرده، که یحیی الموتاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.