۵۵۴ بار خوانده شده

بی پدر

به سر خاک پدر، دخترکی
صورت و سینه به ناخن میخست

که نه پیوند و نه مادر دارم
کاش روحم به پدر می‌پیوست

گریه‌ام بهر پدر نیست که او
مرد و از رنج تهیدستی رست

زان کنم گریه که اندر یم بخت
دام بر هر طرف انداخت گسست

شصت سال آفت این دریا دید
هیچ ماهیش نیفتاد به شست

پدرم مرد ز بی داروئی
وندرین کوی، سه داروگر هست

دل مسکینم از این غم بگداخت
که طبیبش به بالین ننشست

سوی همسایه پی نان رفتم
تا مرا دید، در خانه ببست

همه دیدند که افتاده ز پای
لیک روزی نگرفتندش دست

آب دادم به پدر چون نان خواست
دیشب از دیدهٔ من آتش جست

هم قبا داشت ثریا، هم کفش
دل من بود که ایام شکست

اینهمه بخل چرا کرد، مگر
من چه میخواستم از گیتی پست

سیم و زر بود، خدائی گر بود
آه از این آدمی دیوپرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بی آرزو
گوهر بعدی:پایمال آز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.