۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

آن را که قبله اش رخ خورشید انورست
اعراض گر کند، بهمه روی کافرست

عاشق بیار واصل و عاقل بهانه جوی
صوفی برغم واصل و چون حلقه بر درست

واعظ، مگو که: عشق روانیست در طریق
پنداشتی که ملک دو عالم مثمرست

زین بیشتر عداوت با اهل دل مکن
شرعی معین آمد و عشقی مقررست

آن را که عشق نیست درین راه غافلست
سنور راه ماست اگر خود غضنفرست

زاهد بزهد مایل و صوفی باعتقاد
عارف درین میانه چو کبریت احمرست

جان در سماع عشق تو مستست و چاره نیست
شوقی مولد آمد و عشقی قلندرست

باد صبا چو بوی تو آورد در چمن
جانها فدای رایحه روح پرورست

بر جان قاسمی نظری کن ز روی لطف
زان جا که آفتاب ضمیر منورست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.