هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوع پیری و تغییرات ناشی از آن میپردازد. شاعر از سفید شدن موهایش و تفاوتهای نسلها سخن میگوید و به تقدیر و قضا و قدر اشاره میکند. او از تجربیات زندگی و ناگزیریهای آن میگوید و به مخاطب یادآوری میکند که روزی او نیز به این مرحله خواهد رسید. در نهایت، شاعر به بیثباتی زندگی و گذر زمان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم فلسفی و عمیق در مورد زندگی، پیری و تقدیر است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند قضا و قدر و ناگزیریهای زندگی نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری دارند.
پیک پیری
ز سری، موی سپیدی روئید
خندهها کرد بر او موی سیاه
که چرا در صف ما بنشستی
تو ز یک راهی و ما از یک راه
گفت من با تو عبث ننشستم
بنشاندند مرا خواه نخواه
گه روئیدن من بود امروز
گل تقدیر نروید بیگاه
رهرو راه قضا و قدرم
راهم این بود، نبودم گمراه
قاصد پیریم، از دیدن من
این یکی گفت دریغ، آن یک آه
خرمن هستی خود کرد درو
هر که بر خوشهٔ من کرد نگاه
سپهی بود جوانی که شکست
پیری امروز برانگیخت سپاه
رست چون موی سیه، موی سپید
چه خبر داشت که دارند اکراه
رنگ بالای سیه بسیار است
نیستی از خم تقدیر آگاه
گه سیه رنگ کند، گاه سفید
رنگرز اوست، مرا چیست گناه
چو تو، یکروز سیه بودم وخوش
سیهی گشت سپیدی ناگاه
تو هم ایدوست چو من خواهی شد
باش یکروز بر این قصه گواه
هر چه دانی، بمن امروز بخند
تا که چون من کندت هفته و ماه
از سپید و سیه و زشت و نکو
هر چه هستیم، تباهیم تباه
قصه خویش دراز از چه کنیم
وقت بیگه شد و فرصت کوتاه
خندهها کرد بر او موی سیاه
که چرا در صف ما بنشستی
تو ز یک راهی و ما از یک راه
گفت من با تو عبث ننشستم
بنشاندند مرا خواه نخواه
گه روئیدن من بود امروز
گل تقدیر نروید بیگاه
رهرو راه قضا و قدرم
راهم این بود، نبودم گمراه
قاصد پیریم، از دیدن من
این یکی گفت دریغ، آن یک آه
خرمن هستی خود کرد درو
هر که بر خوشهٔ من کرد نگاه
سپهی بود جوانی که شکست
پیری امروز برانگیخت سپاه
رست چون موی سیه، موی سپید
چه خبر داشت که دارند اکراه
رنگ بالای سیه بسیار است
نیستی از خم تقدیر آگاه
گه سیه رنگ کند، گاه سفید
رنگرز اوست، مرا چیست گناه
چو تو، یکروز سیه بودم وخوش
سیهی گشت سپیدی ناگاه
تو هم ایدوست چو من خواهی شد
باش یکروز بر این قصه گواه
هر چه دانی، بمن امروز بخند
تا که چون من کندت هفته و ماه
از سپید و سیه و زشت و نکو
هر چه هستیم، تباهیم تباه
قصه خویش دراز از چه کنیم
وقت بیگه شد و فرصت کوتاه
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:پیام گل
گوهر بعدی:پیوند نور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.