۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴

خلق گویند که: در عشق بلیاتی نیست
قدمی نیست درین راه که آفاتی نیست

بر سر کوی تو، کان منزل سرمستانست
نرود شب که دلم را هی و هیهاتی نیست

روی تو کشف من و غمزه کرامات منست
تا نگویی که: مرا کشف و کراماتی نیست

هله! ای زاهد افسرده، بخود مغروری
که یقینست ترا حسن ملاقاتی نیست

هرکه آزاد شد از خود بجهان، آخر کار
مثل او در دو جهان سید و ساداتی نیست

بمناجات نشاید شدن اندر ره عشق
موسی جان مرا وعده میقاتی نیست

قاسمی را بجز از عشق تو در ملک وجود
در جهان دل و جان هیچ عباداتی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.