۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۴

در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت
در حسن یار حیرت جانها ز حد گذشت

در نقطه دهان تو، کان سر نازکست
کس را نشد یقین و گمانها ز حد گذشت

نادیده یار را، بتصور حکایتی
افتاد در زبان و زیانها ز حد گذشت

از عین حسن دلبر بی نام و بی نشان
یک جلوه کرد، نام و نشانها ز حد گذشت

زین بیش بی نقاب مرو در میان شهر
ای دوست، الحذر، که فغانها ز حد گذشت

ای یار جان، که بر سر بازار عاشقی
شاد آمدی و شادی جانها ز حد گذشت

از فکر بر خیال تو ناایمنست شهر
در ملک لایزال امانها ز حد گذشت

وقتست تا قرین شود آن یار، قاسمی
کز شدت فراق و قرانها ز حد گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.