هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق یار خود شکایت می‌کند و بیان می‌کند که مدت‌هاست در عشق اوست و اکنون زمان دیدار و سپردن جان به او رسیده است. او از وفاداری و آرزوی دیدار معشوق می‌گوید و اشاره می‌کند که همه منتظرند، اما گاهی باد خبری می‌آورد. شاعر همچنین به لطف و مهربانی انسان‌ها اشاره می‌کند و در پایان، از زاهد بیچاره‌ای که سر می‌خارد، انتقاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، انتقادهای اجتماعی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۳۶

دلم از جور تو بسیار شکایت دارد
وقت آن شد که شکایت بحکایت آرد

مدتی بود که اندر هوست جان می داد
وقت آن شد که بدیدار تو جان بسپارد

آرزوی تو، که صد جان گرامی ارزد
در زمین دل من تخم وفا می کارد

ما همه منتظرانیم، ولی گه گاهی
باد می آید و ما را خبری می آرد

هرکجادرهمه عالم صفت لطفی هست
چونکه نیکونگری روی به انسان دارد

گوشه دامن این زاهد ما تر نشود
آسمان گر همه باران هدایت بارد

قاسمی در ره جانان سر و جان باخته است
غیرآن زاهد بیچاره که سر می خارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.