هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از قاسمی، بیانگر درد و سودای عشق، جدایی و انتظار است. شاعر از دیوانگی دل، بی‌خبری زاهد و واعظ از عشق، و اضطراب انتظار خبری از معشوق سخن می‌گوید. همچنین، به نقد ریاکاری زاهد و واعظ می‌پردازد و عشق را به‌عنوان تنها راه نجات و رنج توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با نقد اجتماعی و استفاده از استعاره‌های پیچیده، برای درک بهتر به سطح بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی بیشتری نیاز دارد.

شمارهٔ ۲۳۵

ابر سودای تو آن لحظه که توفان بارد
دل دیوانه ما جان بجوی نشمارد

تخم سودای تو در بهر یقین افشاندم
دل شناسد که: ازین بحر چه بر می دارد؟

زاهد از شیوه تقلید درین مزرع عمر
من ندانم چه درودست و چها می کارد؟

واعظ از مستی عشاق ندارد خبری
در چنین معصره ای غوره چه می افشارد؟

باد می آید و از کوی تو دارد خبری
دل و جانها همه خون، تا چه خبر می آرد؟

دل ما را بصفا وصل تو جان می بخشد
جان مارا بجفا هجر تو می آزارد

قاسمی، هر که دراین کوچه در آمد سر باخت
غیر آن زاهد ترسیده که سر می خارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.