۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۳

در قیامت همه کس طالب و جویا باشد
دل ما طالب این قدر معلا باشد

عشق،کان جان و دل و دین ز تو باز استاند
عشق نبود،مگر آن طامه کبرا باشد

در جهان گشتم و آفاق سراسر دیدم
ذات انسانست،که هم اسم و مسما باشد

هر کرا جان و دلی هست به جانان نزدیک
راحت جان و دلش باده حمرا باشد

من،که با خاک سر کوی تو شوقی دارم
سر کوی تو مرا جنت ماوا باشد

دل و دین برد ز من، جان طلبد،چون سازم؟
هر کجا عشق بود جمله ازینها باشد

چند گویی تو ازین عقلک بی عقل مدام؟
مثل عشق و خرد پشه و عنقا باشد

من ندانم که چه حالیست که پیوسته به جان
دلم آشفته آن قامت و بالا باشد؟

در صبوحی،که سر از خاک برآرند همه
قاسمی بنده آن خسرو جانها باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.