۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

گر همه میل دلت جانب سلما باشد
خاطر آشفته آن زلف چلیپا باشد

روز محشر،که بیارد همه کس دست آویز
جان ما را هوس عشق و تمنا باشد

یار می خوردن ما نیست کسی در عالم
کمترین جرعه مالجه دریا باشد

یار را جستم و وایافتمش ناگاهی
با کمالی که همه صورت و معنا باشد

روز محشر،که سر از خواب گران بردارم
خاطرم را هوس نور تجلا باشد

عاشق روی تو گرخسرو،اگر شیرینست
بنده موی تو گر وامق و عذرا باشد

قاسمی،قصه عشاق ندارد پایان
کمترین شیوه او رمز و معما باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.