۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۲

تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد
دل شوریده من واله و حیران باشد

روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن
گر دلت آینه نیر عرفان باشد

سر توحید توان گفت به هشیاران؟ نی
بتوان گفت اگر مجلس مستان باشد

هر که دورست ز معنی به حقیقت دیوست
گر بصورت مثلا یوسف کنعان باشد

ما بسودای تو خواری جهانی بکشیم
حاجیان را چه غم از خار مغیلان باشد؟

هر که از کوی تو بگریزد و جنت طلبد
غبن فاحش بود،از غبن پشیمان باشد

بر دل خسته قاسم ز کرم رحمت کن
کین متاعیست که در ملک تو ارزان باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.