۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۳

عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد
بس عجب نبوداگر بی سر و سامان باشد

یارب،این بحر غم عشق عجایب بحریست!
موج این بحر همه لؤلؤ و مرجان باشد

چو در آیم همگی شورش و مستی گردم
در مقامی که همه شورش مستان باشد

در قیامت،که سراز خاک لحد بردارم
به جمال تو دلم واله و حیران باشد

به وصالت نرسد صخره صما هرگز
اگرش خاصیت لعل بدخشان باشد

آدمی زاده،که اومنطق مرغان گوید
نشود مرغ ولی دشمن مرغان باشد

هر کجا نور جمال تو ببیند قاسم
سر فرو نارد،اگر روضه رضوان باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.