۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۷

بر دلم بار غم عشق بغایت آمد
آخر،ای جان جهان،وقت عنایت آمد

سخت آشفته و دلداده و حیران بودیم
شکر کین قصه هجران بنهایت آمد

ای دل،از تلخی هجران بچه می اندیشی؟
شاد میباش،که از وصل حمایت آمد

هست امیدی که دگر بار بوصلش برسی
چون دلت را مدد نور هدایت آمد

دل جاهل بخداوند :نخواهد گروید
گر همه ملک جهان مصحف و آیت آمد

نوری از پرتو رخسار تو در عالم تافت
دم ز آیات مزن،وقت درایت آمد

حال قاسم ببر و بحر جهان واگفتند
کوه رقصان شد و امواج بغایت آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.