هوش مصنوعی: این متن یک گفتگوی نمادین بین گربه و سگ است که در آن گربه به وضعیت ناگوار سگ و قبیله‌اش اشاره می‌کند و از تفاوت‌های زندگی خود با سگ سخن می‌گوید. گربه از رفاه و آسایش خود و خانواده‌اش صحبت می‌کند و سگ را به دلیل زندگی سخت و گرسنگی مورد سرزنش قرار می‌دهد. سگ نیز در پاسخ، از بی‌عدالتی و نابرابری‌های زندگی شکایت می‌کند و بیان می‌کند که سرنوشت او و قبیله‌اش از ابتدا ناعادلانه رقم خورده است. در نهایت، هر دو به این نتیجه می‌رسند که زندگی هر کس تحت تأثیر شرایط و تقدیر است و هر کس به نوعی اسیر نفس و شرایط خود است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم فلسفی و اجتماعی پیچیده‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تقدیر، نابرابری‌های اجتماعی و انتقاد از رفتارهای انسانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار یا نامفهوم باشد.

خاطر خشنود

بطعنه پیش سگی گفت گربه کای مسکین
قبیلهٔ تو بسی تیره‌روز و ناشادند

میان کوی بخسبی و استخوان خائی
بداختری چو تو را، کاشکی نمیزادند

برو به مطبخ شه یا بمخزن دهقان
بشهر و قریه، بسی خانه‌ها که آبادند

کباب و مرغ و پنیر است و شیر، طعمهٔ من
ز حیله‌ام همه کار آگهان بفریادند

جفای نان نکشیدست یکتن از ما، لیک
گرسنگان شما بیشتر ز هفتادند

بگفت، راست نگردد بنای طالع ما
چرا که از ازلش پایه، راست ننهادند

مرا به پشت سرافکند حکم چرخ، ز خلق
شگفت نیست گرم در بروی نگشادند

کسی بخانهٔ مردم بمیهمانی رفت
که روز سور، کسی از پیش فرستادند

بروزی دگران چون طمع توانم کرد
مرا ز خوان قضا، قسمت استخوان دادند

تو خلق دهر ندانسته‌ای چه بی باکند
تو عهدها نشنیدی چه سست بنیادند

کسی بلطف، بدرماندگان نظر نکند
درین معامله، دلها ز سنگ و پولادند

هزار مرتبه، فقر از توانگری خوشتر
توانگران، همه بدنام ظلم و بیدادند

نخست رسم و ره ما، درستکاری ماست
قبیلهٔ تو، در آئین دزدی استادند

برای پرورش تن، بدام بدنامی
نیوفتند کسانی که بخرد و رادند

پی هوی و هوس، نوع خودپرست شما
سحر ببصره و هنگام شب ببغدادند

ز جور سال و مه ایدوست کس نرست، تمام
اسیر فتنهٔ دیماه و تیر و مردادند

بچهره‌ها منگر، خاطر شکسته بسی است
عروس دهر چو شیرین و خلق فرهادند

من از فتادگی خویش هیچ غم نخورم
فتادگان چنین، هیچگه نیفتادند

اسیر نفس توئی، همچو ما گرفتاران
ز بند بندگی حرص و آز، آزادند

تو شاد باش و دل آسوده زندگانی کن
سگان، به بدسری روزگار معتادند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حقیقت و مجاز
گوهر بعدی:خوان کرم
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۰/۴/۱۱ ۰۱:۲۵

گر دو چشم عقل ما بینا شود
خود فروشان زودتر رسوا شوند