هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان درد هجران و عشق به معشوق می‌پردازد و از بی‌قراری و بی‌تابی خود در فراق یار می‌گوید. او از ارزش عمر و زندگی می‌گوید و تأکید می‌کند که کسی که در راه عشق قدم نگذاشته، قدر عمر را نمی‌داند. شاعر از خیال معشوق و بی‌قراری شبانه خود می‌نالد و در پایان، به مجلس عاشقان دعوت می‌کند و از ساقی می‌خواهد که باده‌ای ناب به او بدهد تا غم‌هایش را فراموش کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۱۰

تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود
جناب حضرت محبوب عاقبت محمود

مرا که طاقت هجران نمانده است،ای دوست
بیا که عمر عزیزست،میشود نابود

یقین که هیچ ندانست قدر عمر عزیز
کسی که در ره عشقت نکرد ترک وجود

مرا که خیل خیال تو یار غار آمد
بروز هیچ نیاسود و شب دمی نغنود

بیا بمجلس رندان عشق و خوش بشنو
هزار ناله بربط، هزار نغمه عود

شبی خیال رقیبم بخاطر آمد و عقل
خطاب کرد بجان :«بئس وارد المورود»

بیار، ساقی جان، باده مصفا را
بده بقاسم مسکین،برغم شیخ جحود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.