هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و دلدادگی سخن میگوید. شاعر از دلبستگی عمیق خود به معشوق میگوید که دل و جانش را از همه عالم بریده و تنها به او پیوسته است. او از کرم و لطف معشوق درخواست میکند که عاشقان را زنده جاوید کند و از صبح سعادتی که از پیشانی معشوق میدمد، سخن میگوید. همچنین، شاعر بیان میکند که قصه هجران او چنان دردناک است که نمیتوان آن را برای کسی بازگو کرد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، درک کامل مفاهیم و احساسات بیانشده نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.
شمارهٔ ۳۳۷
دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید
برسد چون برسد سابقه حبل ورید
زان زمانی که ترا دیدم و دانستم باز
دل و جانم بهوای تو ز اغیار رمید
دل ما ساکن درگاه تو خواهد بودن
عزتش دار،که بیچاره سعیدست و شهید
کرمی باشد،اگر زنده جاوید کنی
دل عشاق که در عشق فریدند و وحید
عاشقانت همه بر خاک نهادند جبین
چون ز پیشانی تو صبح سعادت بدمید
گر دل ما بهوایت طلبی، هم دل ماست
دل ما کز همه عالم بهوایت ببرید
قاسمی، قصه هجران نتوان گفت به کس
کین چنین قصه بعالم نتوان گفت و شنید
برسد چون برسد سابقه حبل ورید
زان زمانی که ترا دیدم و دانستم باز
دل و جانم بهوای تو ز اغیار رمید
دل ما ساکن درگاه تو خواهد بودن
عزتش دار،که بیچاره سعیدست و شهید
کرمی باشد،اگر زنده جاوید کنی
دل عشاق که در عشق فریدند و وحید
عاشقانت همه بر خاک نهادند جبین
چون ز پیشانی تو صبح سعادت بدمید
گر دل ما بهوایت طلبی، هم دل ماست
دل ما کز همه عالم بهوایت ببرید
قاسمی، قصه هجران نتوان گفت به کس
کین چنین قصه بعالم نتوان گفت و شنید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.