هوش مصنوعی:
این متن عرفانی از زبان شاعری است که از عشق الهی و هجران از معشوق سخن میگوید. او از نور عشق و جدایی از یار میسراید و تأکید میکند که عشق حقیقی پردههای پندار را میدرید. در پایان، شاعر از آرزوی وصال معشوق و ناکامی در چیدن گلی از بوستان زندگی اظهار حسرت میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۳۳۸
صبح ازل ز مشرق انوار بردمید
از نور روی یار بما لمعه ای رسید
ایام هجر یار ز اندازه درگذشت
صبحی ز نو برآمد و روزی ز نو دمید
هر جایگه که نور رخ یار جلوه کرد
آنجا مرید راه جنیدست و بایزید
ای دل بیا و قصه هجرانیان مگو
همراه عشق شو، که مرا دست و هم مرید
هرجا که جرعه نوش خدا باده ای خورد
از کاینات بانگ بر آید که: «بر مزید»
دل در حجاب پرده پندار مانده بود
عشقت رسید و پرده پندار ما درید
قاسم بآرزوی تو رفت از جهان برون
واحسرتا که یک گل از این بوستان نچید!
از نور روی یار بما لمعه ای رسید
ایام هجر یار ز اندازه درگذشت
صبحی ز نو برآمد و روزی ز نو دمید
هر جایگه که نور رخ یار جلوه کرد
آنجا مرید راه جنیدست و بایزید
ای دل بیا و قصه هجرانیان مگو
همراه عشق شو، که مرا دست و هم مرید
هرجا که جرعه نوش خدا باده ای خورد
از کاینات بانگ بر آید که: «بر مزید»
دل در حجاب پرده پندار مانده بود
عشقت رسید و پرده پندار ما درید
قاسم بآرزوی تو رفت از جهان برون
واحسرتا که یک گل از این بوستان نچید!
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.