۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۳

بانگ مستان خرابات فنا می آید
راست بشنو،ز سر صدق صفا می آید

دل ما زنده شد از نکهت باد سحری
بوی یوسف زدم باد صبامی آید

روی بر خاک نهم، جامه درانم از شوق
آن زمان کان شه بی روی و ریا می آید

هرکسی بر سر کوی تو زمستی آیند
جان ما از سر تسلیم و رضا می آید

دید بیمار فراقیم و شفا می طلبیم
بر سر آن یار گرامی بشفا می آید

یار با این دل شوریده چه طالع دارد
که بلاها همه بر جانب ما می آید؟

هله!ای قاسم بیدل،ببلا تن در ده
هر چه آید همه از پیش خدا می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.