هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، با بهرهگیری از تصاویر شاعرانه و نمادین، به توصیف عشق، جذبههای روحانی، و حالات معنوی میپردازد. شاعر از بوی سنبل، نور تجلی الهی، و حضور یار گرانمایه سخن میگوید و در عین حال از جفاها و آشوبهای عشق نیز یاد میکند. در پایان، حیرانی و سرگشتگی خود را در کوی یار بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانهای است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و شاعرانه نیاز به درک ادبی بالاتری دارد.
شمارهٔ ۳۴۴
بوی سنبل ز دم باد صبا می آید
خوشدلم هر چه از آن یار بما می آید
عشق می آمد و سرمست و خرامان میگفت:
بر حذر باش! که آشوب و بلا می آید
عالم از نور تجلی الهی پر شد
از دم ویس قرن بوی خدا می آید
جان فدای رخ آن یار گرانمایه، که او
بر سر صفه مستان بصفا می آید
حکمتی هست در این حال بگویم: که مدام
تیر دلدوز تو بر سینه ما می آید
هر جفایی که کنی بر دل بیچاره من
از جفاهای توام بوی وفا می آید
دوش آشفته بکوی تو رسیدم گفتند:
قاسم بیدل حیران ز کجا می آید؟
خوشدلم هر چه از آن یار بما می آید
عشق می آمد و سرمست و خرامان میگفت:
بر حذر باش! که آشوب و بلا می آید
عالم از نور تجلی الهی پر شد
از دم ویس قرن بوی خدا می آید
جان فدای رخ آن یار گرانمایه، که او
بر سر صفه مستان بصفا می آید
حکمتی هست در این حال بگویم: که مدام
تیر دلدوز تو بر سینه ما می آید
هر جفایی که کنی بر دل بیچاره من
از جفاهای توام بوی وفا می آید
دوش آشفته بکوی تو رسیدم گفتند:
قاسم بیدل حیران ز کجا می آید؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.