۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۰

گدایی می کنم زان یار دلبر
گهی بر بام باشم، گاه بر در

مرا دل با خراباتست دایم
چه گویم قصه محراب و منبر؟

نسیم زلف مشکین تو سازد
دماغ جان مشتاقان معطر

اگر حلاج وار از سر نترسی
تو هم منصور باشی، هم مظفر

غلام حضرت یارم، که باشد
غلام رای او خورشید انوار

قلندر باش، اگر همراه عشقی
قلندر را حریفش هم قلندر

حدیث عشق گوید جان قاسم
در آن وقتی که جان آید بخنجر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.