۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۱

ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار
ماییم و جام باده و گلبانگ گیر و دار

هر کس که درد عشق تو با خویشتن نبرد
در روز حشر وقت حسابست شرمسار

روی جهانیان بمفری و ملجائیست
عاشق باختیار ز خود میکند فرار

طغیان حال ما همه با کفر میکشد
عارف کسی بود که شریعت کند شعار

ساقی، رسید نوبت شادی و خرمی
جامی بعاشقان ده از آن خمر بی خمار

یا رب، چه حالتست که هر جا که هست هست
عشاق در میانه و معشوق بر کنار؟

در دار زاهدان سخن عشق کمتراست
قاسم سفر گزید ازین دار بی مدار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.