۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۶

امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفیر
دل رفت و صبر رفت، خدایا، تو دست گیر

مطرب، بیا و نغمه روحانیون بزن
ساقی، بیا، ز خم صفا کاسه ای بگیر

از خم بپرس قصه مستی، که خم می
دارد صد آفتاب دل افروز در ضمیر

پیر مغان مرا بخرابات ره نمود
در حال سجده کردم و گفتم که: یا مجیر

چون بازگشت جمله جانها بسوی تست
«یا منتهی المنایا، یا غایة المصیر»!

جویای کوی تست توانا و ناتوان
حیران روی تست، اگر شاه، اگر فقیر

گویند: قاسمی بکه دادست جان و دل؟
سلطان بی وزیر و شهنشاه بی نظیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.