۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۷

چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز
که پیش ناز تو میرم بصد هزار نیاز

دلم غریب هوای دیار تست، بیا
دمی بحال غریب دیار خود پرداز

گرم بروضه صدر جنان برند چه سود؟
که دل بجانب کوی تو می کند پرواز

ز چشم مست تو مستم، که اهل صومعه را
درید پرده تقوی بغمزه غماز

چو شمع آتش عشقست در دلم، لیکن
بذکر و فکر توام در میان سوز و گداز

بنور دیده محمود می توان دیدن
اشعه لمعات جمال حسن ایاز

بگفتم: از غم عشق تو سوختم، چه کنم؟
بخنده گفت که: قاسم، برو بسوز و بساز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.