هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق ناب و بیپروای خود به معشوق میگوید و از سودای جانان در سرش سخن میگوید. او اشاره میکند که گدایان از این معنی بیخبرند که سلطان جهان امروز با اوست. از انوار تجلی جمال معشوق، جهان پر شور و غوغا شده است. محبوب دوئی را از میان برداشته و دل شاعر از کون و مکان رها شده است. شاعر پروایی از اغیار ندارد و مانند پروانه بیپرواست. در پایان، از حال قاسم که گم شده و ناپیداست میپرسد و خطاب میآید که او در بحر عشق غرق شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۹۱
دلم در عشق ناپرواست امروز
ز جانان در سرم سوداست امروز
گدایان را ازین معنی خبر نیست
که: سلطان جهان با ماست امروز
ز انوار تجلی جمالش
جهان پر شور و پر غوغاست امروز
دویی را از میان برداشت محبوب
دل از کون و مکان یکتاست امروز
ندارد خاطرم پروای اغیار
که چون پروانه ناپرواست امروز
درین بودم که: قاسم را چه شد حال؟
که گم گشتست و ناپیداست امروز
خطاب آمد که: آن حیران مسکین
میان بحر غرق ماست امروز
ز جانان در سرم سوداست امروز
گدایان را ازین معنی خبر نیست
که: سلطان جهان با ماست امروز
ز انوار تجلی جمالش
جهان پر شور و پر غوغاست امروز
دویی را از میان برداشت محبوب
دل از کون و مکان یکتاست امروز
ندارد خاطرم پروای اغیار
که چون پروانه ناپرواست امروز
درین بودم که: قاسم را چه شد حال؟
که گم گشتست و ناپیداست امروز
خطاب آمد که: آن حیران مسکین
میان بحر غرق ماست امروز
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.