۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۱

دلم در عشق ناپرواست امروز
ز جانان در سرم سوداست امروز

گدایان را ازین معنی خبر نیست
که: سلطان جهان با ماست امروز

ز انوار تجلی جمالش
جهان پر شور و پر غوغاست امروز

دویی را از میان برداشت محبوب
دل از کون و مکان یکتاست امروز

ندارد خاطرم پروای اغیار
که چون پروانه ناپرواست امروز

درین بودم که: قاسم را چه شد حال؟
که گم گشتست و ناپیداست امروز

خطاب آمد که: آن حیران مسکین
میان بحر غرق ماست امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.